پارت ۱۰
ات: میشه اول از همه خودتونو معرفی کنید؟
: جئون جونگ کوکم
داشتم با خودم به اون دختره فکر میکردم که بهم زنگ زده بود گفت ما اسم رئیسو نمیدونیم.
ات: کسی که بهم زنگ زده بود برای قرار بهم گفت اسمتونو کسی نمیدونه!
جونگ کوک: خب آره کسی نمیدونه
ات: چرا؟
نفس عمیقی کشید
جونگ کوک: دختر جون تو با کمپانیه ما آشنایی نداری!
فقط کسایی که خیلی بهم نزدیکن اسممو میدونن ولی کارکنان به هیج وجه!
ات: مگه من بهتون نزدیک بودم که گفتید؟
جونگ کوک مثل همیشه زبونشو توی لپش چرخوند.
جونگ کوک: خب آره... قراره باشی!
ات: ...
تهیونگ: ما با اینا کار نداریم فعلا! ببین ات... جونگ کوک رئیس توعه هر چی گفت باید اجرا کنی منم رئس دومتم منم اجازه دارم بهت دستور بدم ...
جونگ کوک: تو قراره از این به بعد توی این خونه زندگی کنی صبحا با من میای کمپانی و شبا برمیگردیم.
همهچی هم برات فراهمه فقط تو باید گوش و حواستو ببری بالا و هر چی میگم دقیق انجام بدی.
یهو خیلی بی اختیار از جام بلند شدم.
ات: من شمارو نمیفهمم!! میشه بگین چرا اینطوری؟! هیچی نمیفهمم! مسئله های توی اداره هم انقدر پیچیده نبود که شما پیچیدهاین! یه بار برام کامل توضیح بدین که منو از کجا آوردین یا میخواینم چیکار!
اصلا چرا باید اینجا بمونم؟!
تهیونگ بلند شد و دستشو گزاشت روی شونم که آروم بشم
تهیونگ: میدونم الان داری سردرگم میشی. ولی... نمیتونیم با کلمات دقیق بگیم برای چی میخوایمت. توی اداره چیکار میکردی؟ مگه دستیار و یجورایی رئیس دوم نبودی؟ اینجا هم همینه ولی یکم بیشتر
ات: چه بیشتری؟!
جونگ کوک: مگه تو توی اداره خونهی رئیست میموندی؟ -___-
ات: نه. چرا الان باید بمونم؟!
جونگ کوک: آجوماا.
آجوما: بله قربان
جونگ کوک: اتاق این دختر رو آماده کن و نشونش بده
آجوما: آماده کردم قربان. لطفا از این طرف
هم آجوما و هم تهیونگ و کوک داشتن نگام میکردن که برم. ولی چرا؟ توی اون لحظه کوتاه ذهنم به اندازهی چند سال سوال داشت. و اول همهی سوالات چرا بود...
انقدر یهویی غرق شدم که نفهمیدم آجوما و یه خدمتکار دیگه منو میبردن سمت اتاق. چهیون... دیگه نمیتونم ببینمت؟!
...
__________________________
-----------
#fake
: جئون جونگ کوکم
داشتم با خودم به اون دختره فکر میکردم که بهم زنگ زده بود گفت ما اسم رئیسو نمیدونیم.
ات: کسی که بهم زنگ زده بود برای قرار بهم گفت اسمتونو کسی نمیدونه!
جونگ کوک: خب آره کسی نمیدونه
ات: چرا؟
نفس عمیقی کشید
جونگ کوک: دختر جون تو با کمپانیه ما آشنایی نداری!
فقط کسایی که خیلی بهم نزدیکن اسممو میدونن ولی کارکنان به هیج وجه!
ات: مگه من بهتون نزدیک بودم که گفتید؟
جونگ کوک مثل همیشه زبونشو توی لپش چرخوند.
جونگ کوک: خب آره... قراره باشی!
ات: ...
تهیونگ: ما با اینا کار نداریم فعلا! ببین ات... جونگ کوک رئیس توعه هر چی گفت باید اجرا کنی منم رئس دومتم منم اجازه دارم بهت دستور بدم ...
جونگ کوک: تو قراره از این به بعد توی این خونه زندگی کنی صبحا با من میای کمپانی و شبا برمیگردیم.
همهچی هم برات فراهمه فقط تو باید گوش و حواستو ببری بالا و هر چی میگم دقیق انجام بدی.
یهو خیلی بی اختیار از جام بلند شدم.
ات: من شمارو نمیفهمم!! میشه بگین چرا اینطوری؟! هیچی نمیفهمم! مسئله های توی اداره هم انقدر پیچیده نبود که شما پیچیدهاین! یه بار برام کامل توضیح بدین که منو از کجا آوردین یا میخواینم چیکار!
اصلا چرا باید اینجا بمونم؟!
تهیونگ بلند شد و دستشو گزاشت روی شونم که آروم بشم
تهیونگ: میدونم الان داری سردرگم میشی. ولی... نمیتونیم با کلمات دقیق بگیم برای چی میخوایمت. توی اداره چیکار میکردی؟ مگه دستیار و یجورایی رئیس دوم نبودی؟ اینجا هم همینه ولی یکم بیشتر
ات: چه بیشتری؟!
جونگ کوک: مگه تو توی اداره خونهی رئیست میموندی؟ -___-
ات: نه. چرا الان باید بمونم؟!
جونگ کوک: آجوماا.
آجوما: بله قربان
جونگ کوک: اتاق این دختر رو آماده کن و نشونش بده
آجوما: آماده کردم قربان. لطفا از این طرف
هم آجوما و هم تهیونگ و کوک داشتن نگام میکردن که برم. ولی چرا؟ توی اون لحظه کوتاه ذهنم به اندازهی چند سال سوال داشت. و اول همهی سوالات چرا بود...
انقدر یهویی غرق شدم که نفهمیدم آجوما و یه خدمتکار دیگه منو میبردن سمت اتاق. چهیون... دیگه نمیتونم ببینمت؟!
...
__________________________
-----------
#fake
- ۵.۹k
- ۱۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط